دیروز مثل همه رفتیم تو طبیعت.

بچه ها میگفتن بریم بازی. من مایل نبودم چون نگران ناخنام بودم! با این حال رفتم و هرچند ناخنم شکست اما خیلی خوش گذشت. ^_^


چایی آتیشی درست کرده بودیم. پیاله ها کم بود و به من نرسید. با خودم گفتم خب اینجا که آب نداریم و تا برسیم خونه ظرفا شسته نمیشن. پس اگه تو پیاله ها واسه سری دوم چایی ریختن من نمیخورم. که یهو دیدم اومد طرفم و پیاله چاییشو گرفت سمتم و گفت: بیا این چایی رو بگیر، تو به ظرف دهنی حساسی، من بعدا میخورم.

همین توجه های کوچیک، مهربونی رو نشون میده :)


از دیروز بدنم کوفته است و ماهیچه هام گرفته.

مثل اسی نباشید!

با ورزش دوست باشید -_-


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نیستان فلسفه سناریو خانه هوشمند و انواع آن اسرار چشم و جذابیت دانشجو معلم وبلاگ محسن صالحی فرد Matthew Randy مستر مووی