الآن که داشتم پست بیست و دو رو میخوندم یاد یه خاطره افتادم.

چند سال پیش رفته بودیم شمال. تو شالیزار با بر و بچ قدم میزدیم و به صدای قورباغه ها گوش میدادیم و میخندیدیم.

وقتی برگشتیم تمام کفشم و پاچه شلوارم گلی شده بود. خواستم تمیز کنم که دخترعموم نذاشت و خودش تمام گلا رو از رو پاچه شلوارم شست و پاک کرد.

آخ که چقدر بی معرفت شدم من!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بی هوایِ تو مرا نَفَسی نیست ... ツ +∞ ツ حجاب و عفاف Robert Crystal فرش نگین مشهد هر روز بیا یومانی ، وبلاگ فروغی فیلتر شکن رایگان برای کامپیوتر