امشب یه شب باشکوه و تکرار نشدنی بود برام!

داییم ضبط صوت قدیمی مادربزرگم رو برده بود تعمیر کرده بود و امشب همه دور هم نشستیم و به نوار کاست های قدیمی گوش دادیم.

وای که چه صداهایی!

انگار دیگه تو این دنیا نبودم و با یه ماشین زمان، به گذشته سفر کرده بودم. گذشته ای که درش من هنوز متولد نشده بودم!

در تمام طول زندگی، از پدربزرگم و دایی بزرگم هیچ سهمی جز چند تا عکس نداشتم. چون قبل از تولدم دنیا رو ترک کرده بودن.

اما امشب!

امشب برای اولین بار، از تو اون نوار کاست ها، صدای پدربزرگم رو شنیدم! صدای دایی بزرگم رو شنیدم!

باور نکردنی بود! و چقدر غریب بود برام! تصوری که از عکساشون درمورد صداشون داشتم با واقعیت فرق داشت. (اصلا مگه آدم صدای عکس رو میشنوه؟)

شور و شعف زایدالوصفی داشتم! خیلی هیجان زده شده بودم! یه جایی بین خنده و گریه گیر کرده بودم! بینظیر بود!

هیچوقت امشب رو، این حس فوق العاده رو فراموش نمیکنم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پخش عمده لباس زير زنانه_بانه salemziba17 باغ گلها وبلاگ شخصی علی فرزانه موحد Kristin مسکن مجيد Cordarius کلبه عطر دانش تجربی رحيم نژاد